پیام خوزستان - ایسنا / هوش مصنوعی به تدریج خلاقیت را با چیزی نزدیکتر به آرزوی جادویی جایگزین خواهد کرد و چالش نسلهای آینده، مقابله با احساس پوچی خواهد بود. برای درک این که هوش مصنوعی چگونه بشریت را از نو پیکربندی خواهد کرد، این گزارش را مطالعه کنید.
افسانههای کهن میتوانند تصویر بهتری را از چگونگی تاثیر هوش مصنوعی بر خواستههای بشریت به نمایش بگذارند.
بازار ![]()
به نقل از گاردین، در افسانه آلمانی «ماهیگیر و همسرش»، روزی پیرمردی یک ماهی عجیب را صید میکند. این ماهی، یک سفرهماهی سخنگوست که معلوم میشود یک شاهزاده طلسمشده در آن به دام افتاده و میتواند هر آرزویی را برآورده کند. همسر پیرمرد که نامش «ایلزبیل»(Ilsebill) است، از این موضوع خوشحال میشود و آرزوهای بیش از اندازهای میکند. او کلبه محقرشان را به قلعه تبدیل میکند اما این کافی نیست زیرا آرزوهای ایلزبیل ادامه دارند و او میخواهد پاپ و در نهایت خدا شود. این آرزو، عناصر هستی را خشمگین میکند، دریا تیرهرنگ میشود و ماهیگیر و همسرش به فقر اولیه خود بازمیگردند. نکته اخلاقی داستان این است: چیزی را که مستحق آن نیستی، آرزو نکن.
انواع بسیاری از این بنمایه کلاسیک افسانهای وجود دارد. آرزوها گاهی اوقات افراطی یا توهینآمیز نسبت به نظم جهان نیستند، بلکه صرفاً ناشیانه یا متناقض هستند؛ مانند داستان فرانسوی «آرزوهای مسخره» سال 1697 اثر «شارل پرو»(Charles Perrault) یا داستان ترسناک انگلیسی «پنجه میمون» سال 1902 اثر «ویلیام ویمارک جیکوبز»(William Wymark Jacobs).
در داستان آرزوهای مسخره، یک هیزمشکن از وضع بد زندگیاش شکایت میکند. «ژوپیتر»(Jupiter) خدای آسمان میگوید که سه آرزوی او را برآورده خواهد کرد. هیزمشکن به خانه میرود و همسرش او را متقاعد میکند که آرزو کردن را تا روز بعد به تعویق بیندازد و خوب فکر کند اما هیزمشکن در حالی که کنار آتش نشسته است، آرزوی سوسیس میکند. همسر هیزمشکن به خاطر حماقتش عصبانی میشود و آرزو میکند که سوسیسها به بینی او بچسبند. سرانجام، آنها توافق میکنند که از آخرین آرزو برای جدا کردن سوسیسها از بینی هیزمشکن استفاده کنند و نخواهند در وضعیت بهتری نسبت به قبل قرار بگیرند؛ به جز این که سوسیسها را به دست آوردهاند.
در داستان پنجه میمون، آقا و خانم «وایت»(White) و «هربرت»(Herbert) پسرشان به دیدار گروهبان «موریس»(Morris) دوستی که در ارتش بریتانیا در هند خدمت میکند، میروند. در طول شام، موریس آنها را با یک پنجه مومیاییشده میمون آشنا میکند و توضیح میدهد که چگونه یک درویش پیر، طلسمی روی پنجه قرار داده است تا سه آرزو را برآورده کند اما آرزوها با عواقب جهنمی به عنوان مجازات دستکاری در سرنوشت همراه هستند. موریس که تجربه وحشتناکی در استفاده از پنجه داشته است، آن را در آتش میاندازد اما آقای وایت آن را برمیدارد. پیش از رفتن، موریس به آقای وایت هشدار میدهد که در صورت استفاده از پنجه چه اتفاقی ممکن است رخ دهد.
آقای وایت در ابتدا مردد میشود و معتقد است که هر آنچه میخواهد دارد اما به پیشنهاد هربرت، 200 پوند آرزو میکند که بتواند آخرین قسط وام مسکن را بپردازد. سپس، پنجه را رها میکند و میگوید که مانند مار حرکت کرده و پیچ خورده است. روز بعد، هربرت سر کار میرود. همان شب، نمایندهای از سوی کارفرمای هربرت به خانه خانواده وایت میآید و به آنها میگوید که هربرت در یک تصادف وحشتناک که باعث مثله شدن بدنش شده، کشته شده است. شرکت هیچ مسئولیتی را نمیپذیرد اما مبلغ 200 پوند را به عنوان غرامت به خانواده پرداخت میکند.
یک هفته پس از مراسم تشییع جنازه، خانم وایت که از غم و اندوه به جنون رسیده، اصرار میکند که شوهرش از پنجه برای آرزوی بازگشت هربرت به زندگی استفاده کند. آقای وایت با وجود ناراحتی زیاد از فکر احضار جسد مثلهشده و در حال تجزیه پسرش، با اکراه این کار را انجام میدهد. کمی بعد در همان شب، کسی در میزند. در حالی که خانم وایت سعی دارد قفلها را باز کند، آقای وایت میترسد که شخص پشت در، پسری که دوستش داشته نباشد. او سومین و آخرین آرزوی خود را میکند. در زدن متوقف میشود، خانم وایت در را باز میکند و متوجه میشود که هیچکس آنجا نیست.
آرزوهای شخصیتهای این داستانها ناخواسته به کسی آسیب میرسانند که در واقع بسیار نزدیکتر از آرزوی آنهاست.
این گزارش نشان میدهد که هوش مصنوعی دقیقاً مانند ماهی جادویی، امکانات بیپایانی را ارائه میدهد اما ممکن است به ایجاد احساس پوچی و از دست دادن خلاقیت واقعی انسان منجر شود. بنابراین، لازم است که نسبت به زیادهروی در قابلیتهای هوش مصنوعی آگاه باشیم و درباره نیازهای عمیقتر بشریت تأمل کنیم.
هوش مصنوعی هم یک ماهی جادویی است!
امروزه بیشتر جوانان با یک ماهی جادویی در جیب خود بزرگ میشوند. آنها میتوانند آرزو کنند که تکالیفشان انجام شود و ماهی، آرزوهایشان را برآورده میکند. آنها میتوانند آرزو کنند که هر تصوری را ببینند و اگر با VPN از کنترلهای سنی عبور کنند، آن را خواهند دید. آنها به زودی میتوانند آرزوی فیلمهایی با موضوع دلخواه خود را داشته باشند و این فیلمها در عرض چند ثانیه تولید میشوند. آنها میتوانند آرزو کنند که مقاله دانشگاه خود را به پایان برسانند و ناگهان، مقاله نوشته میشود.
بیشتر مردم در آینده نزدیک قادر خواهند بود یک نماینده هوش مصنوعی را برای انواع تعاملات خستهکننده داشته باشند.این تغییر رویکرد نه تنها رابطه ما را به عنوان مصرفکنندگان هنرهای خلاق، محتوای نوشتاری، موسیقی یا محتوای بصری دگرگون خواهد کرد، بلکه معنای خلاق بودن و انسان بودن را نیز از نو شکل خواهد داد. میتوان تصور کرد که بیشتر مردم در آینده نزدیک قادر خواهند بود یک نماینده هوش مصنوعی را برای انواع تعاملات خستهکننده شامل مذاکره درباره قراردادها از طرف خود یا کار کردن به عنوان نماینده خود داشته باشند تا بررسی انتقادات، جمعآوری اطلاعات، ارزیابی نظرات و مواردی از این دست را انجام دهد. در این داستان مدرن، دریا هرگز تیره نخواهد شد.
امروزه ایلزبیلهای جوانی که در سالنهای سخنرانی دانشگاه نشستهاند، میتوانند انتظار داشته باشند وقتی استادشان که در دوره متفاوتی بزرگ شده است، متوجه شود ماهی طلسمشده را برای نوشتن یکی از مقالههایش به کار گرفتهاند، جریمه شوند اما فقط چند سال دیگر طول خواهد کشید تا ایلزبیل ها به بخشی از اکثریت با اعتماد به نفس تبدیل شوند و بیشتر اساتید نیز مانند ایلزبیلها باشند. کافیست ایلزبیل یک شریک زندگی، یک مربی یا یک درمانگر را آرزو کند تا در لحظه آن را داشته باشد.
اگر ایلزبیلها مانند نیای اسطورهای خود روزی بخواهند پاپ شوند، بلافاصله در دنیای کوچک خود این کار را انجام خواهند داد اما اگر کسی بتواند به راحتی پاپ شود، جذابیت پاپ بودن برای نسل ایلزبیل از بین خواهد رفت زیرا همه آرزوها تا زمانی جالب و مطلوب هستند که به مقدار مشخصی مقاومت یا مانعی برای غلبه بر آن نیاز داشته باشند. با وجود این، ایلزبیل آن نوع مقاومت جذاب را با یادگیری از طریق ترغیب کردن یا آرزوی دقیقتر میشناسد.
ایلزبیل بیشتر انرژی خود را در زندگی صرف تنظیم دقیق لحن خود میکند. او با سنجش نحوه واکنش دیگران یا هوش مصنوعی به متنی که فرستاده، متوجه خواهد شد که آیا محتوا مناسب است یا نامناسب. بدین ترتیب، او یاد میگیرد که آرزوهای معتبرتری داشته باشد. در گذشته، ایلزبیل به ندرت با افرادی روبهرو میشد که گفتههای او را جالب یا قابل توجه میدانستند اما امروزه هر چیزی که درباره آن با هوش مصنوعی صحبت میکند، جالب و قابل توجه تلقی میشود. سرانجام کسی وجود دارد که به درستی به حرفهایش گوش میکند؛ به روشی که هیچ همراه انسانی نمیتواند بدون قید و شرط انجام دهد.
عدم خلاقیت و احساس پوچی
اگر روز بیاید که برآورده شدن همه آرزوها، ایلزبیل را به احساس پوچی دچار کند، چه میشود؟ آن زمان چه راههایی هنوز پیش روی او باز است؟
ما مکانیسم مسیر انحطاط را از بررسی افراد بسیار ثروتمند میشناسیم. در آینده، کسانی که پول کافی دارند همچنان میتوانند از عهده پرداخت هزینه درمانگران انسانی برآیند یا برای دیدن فیلمهایی که با انسانهای واقعی ساخته شدهاند، به سینما بروند. اخیرا شخصی در یک انجمن هوش مصنوعی پیشنهاد داد که در آینده باید به سادگی از هوش مصنوعی بخواهیم انبوهی از تصاویر سوءاستفاده از کودکان را تولید کند تا حداقل هیچ کودک واقعی در روند تولید آنها آسیب نبیند. این پیشنهاد فوراً مورد تمسخر قرار گرفت زیرا چنین افرادی صرفاً هر محرک بصری را نمیخرند، بلکه در درجه اول اطمینان حاصل میکنند که کودکان واقعا مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. آنها بر منشأ معتبر محصول اصرار دارند. اگر ایلزبیل سرمایه کافی داشته باشد، به نوعی مانند آنها خواهد شد.
اگرچه هوش مصنوعی میتواند خواستهها را برآورده کند اما نمیتواند جایگزین ارزش ذاتی تجربه و خلاقیت انسانی شود.محتملترین و بدیهیترین مسیر این است که ایلزبیل در دنیای افسانهای تحقق آرزوهایش، یک اصل فراگیر را کشف خواهد کرد که همه آرزوهایش را از نو جان میبخشد و به آنها معنا میدهد. آن اصل، احساس گناه است. کاملاً مشخص است که احساس گناه، قویترین وسیله برای پیوند دادن شخص به یک محصول است. محصولی که شخص آن را دوست دارد اما از آرزو کردن آن در ذهن خود شرمگین است.
ایلزبیل طبیعتاً گناه بزرگ زیستمحیطی اتلاف منابع ناشی از هوش مصنوعی را به دوش میکشد. گناه اصلی شرکتهای بزرگ و فراگیر یا حتی تعامل چندین ایالت مستقیماً به ایلزبیل منتقل میشود و او اکنون کار منطقی محدود کردن خود را در نحوه زندگی روزمرهاش انجام میدهد. او هر روز صبح با این اطمینان از خواب بیدار میشود که هر تصمیم کوچک و هر آرزوی کوچک، به شدت به سیاره، جامعه یا آینده آسیب خواهد رساند. او در نقش جدید خود به عنوان ناجی در این سیستم گناه نیابتی شکوفا میشود. این نقش مانند نبردی است که تا ابد درون او ادامه خواهد داشت. این یک ماده جادویی است که میتواند طعم از دسترفته فداکاری و تضاد درونی را به زندگی او بازگرداند.
دلیل این که بسیاری از افسانههای اروپایی نسبت به آرزوهای نابخردانه و جاهلانه هشدار میدادند، این بود که مانند بیشتر روایتهای پیچیده و بزرگ تولیدشده به صورت جمعی، موضوع اصلی آنها بلوغ افراد است و این که یک شخص چگونه بزرگ میشود، چگونه جایگاه خود را در زندگی پیدا میکند و چه چیزی را باید به نسل بعدی انتقال دهد. با وجود این، ایلزبیل حداقل در این سناریوی آخر دیگر آزادی پاسخ دادن به این پرسشها را به تنهایی ندارد. همه چیز برای او تصمیم گرفته خواهد شد.
در افسانه ماهیگیر و همسرش، همسر ماهیگیر از آرزوهای برآوردهشده راضی نیست و بیشتر طلب میکند. این جاهطلبی مهارنشده به سقوط آنها منجر میشود. این گزارش، موارد مشابهی را بین خواستههای سیریناپذیر همسر ماهیگیر و اتکای روزافزون جامعه معاصر به هوش مصنوعی برای برآورده کردن هر آرزویی از اطلاعات فوری گرفته تا سرگرمیهای شخصی ترسیم میکند.
این گزارش هشدار میدهد که اگرچه هوش مصنوعی میتواند خواستهها را برآورده کند اما نمیتواند جایگزین ارزش ذاتی تجربه و خلاقیت انسانی شود.