چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴

سیاسی

اتاق کنترل فاز ۱۴، شب‌بیداران در قلب خلیج‌فارس

اتاق کنترل فاز ۱۴، شب‌بیداران در قلب خلیج‌فارس
پیام خوزستان - در دل فاز ۱۴ پارس‌جنوبی، قلب صنعت گاز ایران، اتاق کنترل همچون فرماندهی بی‌وقفه می‌تپد؛ جایی که اپراتورها با دقتی نظامی و تعهدی بی‌بدیل، امنیت و تولید این پالایشگاه را تضمین می‌کنند.
  بزرگنمايي:

پیام خوزستان - در دل فاز 14 پارس‌جنوبی، قلب صنعت گاز ایران، اتاق کنترل همچون فرماندهی بی‌وقفه می‌تپد؛ جایی که اپراتورها با دقتی نظامی و تعهدی بی‌بدیل، امنیت و تولید این پالایشگاه را تضمین می‌کنند.

به گزارش شانا به نقل از هفته‌نامه مشعل، در اعماق پیچیده‌ترین مجتمع گازی خاورمیانه، جایی که نفس‌های صنعت نفت و گاز ایران به شماره می‌افتد، اتاق کنترل فاز 14 پارس‌جنوبی همچون فرماندهی خستگی‌ناپذیر ایستاده. دیوارهای شیشه‌ای آن، آینه هزاران داده‌ زنده است؛ از فشار لوله‌های عظیم گاز تا ضربان سنسورهای ایمنی، همه‌وهمه زیر نگاه بی‌مدارای اپراتورهایی که 12 ساعت شیفت با چشمانی دوخته به صفحه‌های پر از نور و عدد، از این غول صنعتی محافظت می‌کنند. هوا اینجا بوی مسئولیت می‌دهد؛ بوی فولادهایی که زیر آفتاب سوزان خلیج‌فارس سال‌ها مقاومت کرده‌اند و حالا زندگی‌شان به تصمیم‌های سریع این اتاق گره خورده. هر آلارمی که به صدا درمی‌آید، مانند تپش ناگهانی قلب مجموعه است. اپراتورها در کسری از ثانیه واکنش نشان می‌دهند. انگار انگشتان‌شان روی ماشه تاریخ است؛ یک اشتباه کوچک می‌تواند جبران‌ناپذیر باشد؛ یک تصمیم درست می‌تواند انرژی میلیون‌ها خانه را تأمین کند و اینجا، در فاز 14، جایی که پیشرفته‌ترین سیستم‌های کنترلی منطقه نصب شده، هر نور قرمز روی پنل، داستانی دارد؛ «از مبارزه با خوردگی گازهای اسیدی تا نظارت بر عبور ایمن میلیون‌ها مترمکعب گاز از دل دریای پارس» صفحه‌های لمسی بزرگ، مانند نقشه‌های جنگی، خطوط لوله را رصد می‌کنند و اپراتورها، سربازان گمنام این نبرد با آرامشی آهنین، گاهی با فشار یک دکمه، گاهی با یک تماس اضطراری، از فاجعه جلوگیری می‌کنند. اتاق کنترل فاز 14 فقط یک مرکز فرماندهی نیست؛ کتابی زنده از ایثار است. کتابی که در آن، هر شیفت 12 ساعته، فصل جدیدی از فداکاری می‌نویسد: «مردانی که تولد فرزندان‌شان را از پشت همین شیشه‌ها تماشا کرده‌اند. شب‌های عید را با چراغ‌های پنل جشن گرفته‌اند و در سخت‌ترین شرایط، مانند نگهبانان همیشه بیدار پارس‌جنوبی، پای این دیوارهای شیشه‌ای ایستاده‌اند.» امروز هم، مانند هر روز، این قلب به خاطر انسان‌هایی که عشق به میهن را با دانش فنی آمیخته‌اند و در سکوت این اتاق، تاریخ انرژی ایران را می‌سازند.
نمایی دور از اتاق کنترل فاز 14 پارس‌جنوبی
قلب تپنده انرژی ایران
دوره تعمیرات اساسی را پشت‌سر گذاشته‌اند؛ اما این مردان سکوت سنگین پیش از توفان را به خاطر دارند. همان سکوتی که بر سایت حاکم شد، وقتی چراغ‌های واحد 103 و 107 یکی پس از دیگری خاموش شدند. مبدل‌های عظیم، این غول‌های خسته از یک‌سال جنگ با گازهای خورنده، بالاخره به آغوش تعمیرات پناه بردند. اینجا بود که معجزه آغاز شد... در تاریکی شب‌های تعمیرات اساسی، نور چراغ‌های ایمنی مثل ستاره‌هایی درخشان شدند. هر جوشکاری، هر تعویض لوله، هر بازرسی فنی، حکم یک نبرد قهرمانانه را داشت. بچه‌های تعمیرات با دستانی پر از اطمینان و چشمانی بیدار، نشتی‌ها را شکار کردند و مبدل‌ها را مثل فرزندان خود نوازش دادند. در سایه‌سار همین روزها، آی‌تی و ساب‌استیشن هم نفس‌های تازه کشیدند. کابل‌ها جدید و سیستم‌ها به‌روزرسانی شدند. گویی پالایشگاه در حال دریافت یک زندگی دوباره بود و چه زیبا بود که در این سفر پرمخاطره، حتی یک جرقه هم از مسیر خود خارج نشد. هر پیچی که بسته شد، هر دستگاهی که تست شد، گویی قسمتی از وجودشان را ترمیم می‌کرد. حالا که به عقب نگاه می‌کنند، می‌بینند این پیروزی بزرگ، ثمره عشق آنهاست، همان عشقی که در قطرات عرق شبانه‌روزشان جاری بود. همان تعهدی که در هر شیفت 12 ساعته به نمایش گذاشتند. امروز پالایشگاه دوباره می‌درخشد، نه فقط به خاطر تجهیزات نو؛ بلکه به خاطر روحیه‌ای که آنها در کالبد این غول فولادی دمیدند. اینجا، هر دستگاه، هر لوله، هر پیچ، روایتی از همت آنهاست. می‌دانند که واقعاً معجزه‌ای رخ نداده، این فقط مهارت، پشتکار و عشق بی‌قید و شرط آنهاست به کارشان. پالایشگاه زنده است، چون آنها هرگز اجازه نمی‌دهند خاموشی، حتی برای یک لحظه بر قلب این غول صنعتی سایه بیندازد.
سکانس اول
سحرگاهان در قلمرو فولاد و آتش
ساعت 5:30 صبح است. بوی تند نمک دریا با رگه‌های سنگین گاز درهم می‌آمیزد و هوای کنگان را پر می‌کند. فلرهای فاز 14، همچون مشعل‌های جاودانگی در تاریکی محو شونده صبحگاه می‌سوزند و سایه‌های عظیم واحدهای فرایندی را روی شن‌های ساحلی می‌اندازند. مهران بازیار، فرمانده اتاق کنترل و همکارانش با گام‌های استوار و یونیفرم‌های آبی رنگشان که نشان افتخار صنعت نفت است، وارد می‌شوند. کلاه ایمنی بر سر، چشمانی که از پشت عینک محافظ، دنیایی از تجربه را حمل می‌کنند. او و تیمش، سربازان گمنامی هستند که هر صبح، پیش از طلوع آفتاب، زمام این شهر فولادی را به دست می‌گیرند. اتاق کنترل، همچون مغز متفکر این مجموعه عظیم با نورهای چشمک‌زن و نمایشگرهای بزرگش، فضایی میان واقعیت و علمی‌تخیلی را تداعی می‌کند. دوازده مانیتور غول‌آسا، همچون دریچه‌ای به درون رگ‌های این غول صنعتی، داده‌ها را با دقتی وسواس‌گونه نمایش می‌دهند. هر عدد، هر منحنی، هر سیگنال هشدار، داستانی از زندگی این مجموعه را روایت می‌کند. اپراتور واحد تقطیر با چشمانی دوخته به صفحه، فشار مخزن 1402C را زیر نظر دارد: «4، 2 مگاپاسکال... پایدار است.» صدایش آرام اما پر از اطمینان در فضای اتاق می‌پیچد. ترانس میترها، همچون پزشکان این مجموعه، لحظه به لحظه علائم حیاتی را بررسی می‌کنند؛ دمای هر لوله، جریان هر گاز، سطح هر مایع. همه و همه با دقتی میلی‌متری اندازه‌گیری و گزارش می‌شوند. این است سحرگاه فاز 14 پارس‌جنوبی؛ جایی که انسان و ماشین در هماهنگی کامل، باله‌ای پیچیده از صنعت و فناوری را اجرا می‌کنند. جایی که هر صبح، پیش از آنکه خورشید از پشت خلیج‌فارس سر برآورد، این مردان سختکوش، چراغ‌های تولید را روشن نگه می‌دارند تا ایران همچنان نفس بکشد.
سکانس دوم
رقص اضطراری در گرمای عسلویه
ساعت 9:17 دقیقه صبح. یک ثانیه سکوت. سپس آژیر PT-3421 همچون فریادی ناگهانی فضای اتاق کنترل را می‌درد. نمایشگرها قرمز می‌زنند؛ خط لوله انتقال گاز به واحد مایع‌سازی دارد، نفسش را از دست می‌دهد. فشار در حال سقوط است: «تیم 3 فورا به شیر کنترل XV-2282 گزارش دهید.» صدای اپراتور در بی‌سیم می‌پیچد و تیم عملیات را به تکاپو می‌اندازد. گرمای 45درجه‌ای عسلویه همچون کوره‌ای است که حتی فولاد را هم به زانو درمی‌آورد. تکنسین ارشد، پیشانی‌اش از عرق خیس، با دستانی لرزان اما دقیق، ترانسمیتر فشار را بررسی می‌کند: «سنسور سوخته... باید فورا تعویض شود.»
ساعت 11:30 دقیقه؛ نشست اضطراری شیفت در حالی تشکیل می‌شود که استرس در هوا موج می‌زند. روی وایت‌بورد، برنامه تعمیرات واحد 401 خودنمایی می‌کند. بحث‌ها داغ است: «فشار سیستم باید تا 20 درصد کاهش یابد. اما زمان داریم؟ اگر الان اقدام نکنیم ...»
ناگهان موبایل مهران بازیار، رئیس شیفت فاز 14 روشن می‌شود. پیام‌ها یکی پس از دیگری از گروه‌های مختلف می‌رسند؛ اپراتورهای واحد قدرت: «ژنراتور پشتیبان آماده به کار است.»
تیم ایمنی: «همه پرسنل در حالت آماده‌باش.»
تعمیرات اضطراری: «تجهیزات جایگزین در راه است» و سپس، همانطور که ناگهانی شروع شده بود، پایان می‌یابد. پیامی از اتاق کنترل همه‌چیز را تغییر می‌دهد: «واحد مایع‌سازی به حالت پایدار بازگشت.» خستگی ناگهان بر تن همه سنگینی می‌کند؛ اما لبخند رضایت بر لب‌ها می‌نشیند. این یک روز عادی در فاز 14 است؛ روزی که با اضطراب شروع شد، با تخصص ادامه یافت و با پیروزی به پایان رسید. در اینجا، در گرمای سوزان عسلویه، هر ثانیه آزمونی است از انسانیت. هر تصمیم نبردی است برای بقا و هر پیروزی یادآوری است از اینکه چرا ایران به شما می‌بالد.
سکانس سوم
سمفونی پایان یک نبرد روزانه
ساعت دقیقا روی 14:00 می‌ایستد. گزارش نهایی شیفت، روایتی است از 12 ساعت مبارزه بی‌وقفه؛ 38 تغییر پارامتر عملیاتی؛ هرکدام قصه‌ای از تصمیم‌های سریع و محاسبات دقیق.
2 تعمیرات اضطراری؛ نبردی تن‌به‌تن با زمان و تکنولوژی.
12 هماهنگی بین‌واحدی؛ همدستی گروه‌هایی که هرکدام نگهبان بخشی از این غول صنعتی‌اند و در نهایت، 16، 782 مترمکعب گاز پردازش شده؛ رقمی که از دل تمام این تلاش‌ها زاده شده. مردان خسته، اما پیروز از دروازه فاز 14 خارج می‌شوند. صدای موتورخانه‌ها همچون ضربان قلب صنعت نفت در پشت‌سرشان می‌تپد. این صدا برای‌شان آشناست؛ نوایی است که هر روز با آن خداحافظی می‌کنند و فردا دوباره به استقبالش می‌روند. فردا... فردا همان روال است؛ اما با چالش‌هایی تازه. همان نمایشگرها با داده‌های جدید، همان شیرها با وظایف متفاوت و همان اشتیاق همیشگی در چشم‌های این سربازان صنعت. این است پارس‌جنوبی؛ جایی که هر عدد روی صفحه نمایش فقط یک داده نیست؛ وعده‌ای است برای روشن ماندن پنجره‌های ایران. هر فرمان در اتاق کنترل، فقط یک دستور نیست؛ سهمی است در گرمای خانه‌های مردم و هر باز و بسته شدن شیر، فقط یک عملیات مکانیکی نیست؛ ضربان زندگی صنعتی است که در رگ‌های این سرزمین جریان دارد. امروز هم گذشت... اما فردا دوباره باید ایستاد. در همان نقطه با همان عشق و برای همان آرمان؛ روشن نگه داشتن چراغ‌های ایران.
سکانس چهارم
شبکه عصب پالایشگاه
در اعماق این شهر فولادین، سیستمی زنده می‌تپد، شبکه ظریف و هوشمندی از ایمنی که مانند دستگاه عصبی یک موجود زنده در تمام شریان‌های پالایشگاه جریان دارد. دیتکتورها، نگهبانان بی‌خواب این دیار صنعتی با حساسیت یک شاعر و دقت یک جراح، نفس به نفس هوای کارگاه را می‌پویند. هر حسگر، چشمی است بیدار که بوی گزنده گازهای اسیدی را می‌شناسد. نفس‌های خفه‌کننده مواد اشتعالزا را ردیابی می‌کند و حتی گرمای خاموش یک شعله پنهان را احساس می‌کند.
ناگهان... سکوت می‌شکند!
چراغ‌های اتاق کنترل همچون ستاره‌هایی سرخ فریاد می‌زنند. آژیرها مویه‌کنان در فضای کارگاه می‌پیچند. اینجا، در این لحظات شکننده، زمان معنی دیگری دارد. هر ثانیه می‌تواند دریایی از آتش بیافریند یا هزاران زندگی را نجات دهد. اتاق فرماندهی، مغز متفکر این مجموعه عظیم، جایی که رودهای خروشان داده‌ها به آن می‌ریزند، پردازشگرهای غول‌آسا هر عدد را با وسواس یک موشکاف می‌سنجند و ده‌ها مانیتور همزمان ضربان حیات پالایشگاه را نمایش می‌دهند. در اینجا، هر تصمیم بار مسئولیتی عظیم دارد. مهندسان کنترل با چشمانی دوخته به صفحه‌ها و دستانی آماده روی دکمه‌ها، مانند خلبانان یک هواپیمای غول‌پیکر در توفان، ثانیه‌ها را مدیریت می‌کنند. یک اشتباه محاسبه، یک تاخیر چندثانیه‌ای، می‌تواند فاجعه‌ای به بار آورد که تاریخ صنعت را تغییر دهد. این است هنر مردان اتاق کنترل؛ هنر تبدیل خطر به ایمنی، هنر پیش‌بینی فاجعه پیش از وقوع. در پالایشگاه، ایمنی فقط یک سیستم نیست. شعری است که هر روز با خون‌دل نوشته می‌شود. نبردی است همیشگی بین انسان و خطر و پیروزی در گرو بیداری لحظه‌به‌لحظه این نگهبانان بی‌ادعای صنعت.
سکانس پنجم
قلب تپنده پالایشگاه
در اعماق این شهر فولادین، اتاق کنترل همچون دژی مستحکم می‌درخشد. جایی که هر ثانیه‌اش حکم میدان نبرد را دارد. اینجا، هر شیفت 12ساعته، ماراتنی نفس‌گیر است میان انسان و ماشین، میان هوش و هیولای فناوری. اپراتورهای اتاق کنترل، شوالیه‌های مدرن این عصرند؛ چشمانی که همزمان به ده‌ها نمایشگر خیره می‌شوند، دستانی که هر لحظه آماده‌اند تا روی دکمه‌های حیاتی فرود آیند، ذهنی که باید مانند ابررایانه‌ای زنده، هزاران پارامتر را پردازش کند؛ اما هنگام «تریپ» واحد، صحنه‌ای حماسی رقم می‌خورد؛ تمام چهره‌ها به سوی فرمانده اتاق کنترل می‌چرخد، سکوت مرگباری فضای اتاق را فرا می‌گیرد، انگار زمان یخ می‌زند و سپس... تصمیم!
در کمتر از یک چشم برهم زدن، باید 1200 تن گاز خروشان را رام تا از تبدیل فشار به فاجعه جلوگیری کرد، مانع از «پف» سیستم شد و این غول صنعتی را از مرگ نجات داد. اتاق کنترل جایی است که کمپرسورها نفس‌های آخر می‌کشند، تعمیرات اساسی مانند جراحی قلب انجام می‌شود و هر تصمیم، سرنوشت میلیون‌ها تومان سرمایه را رقم می‌زند. اینجا آزمایشگاه انسانیت است، جایی که دانش با شجاعت درمی‌آمیزد، تجربه با نوآوری دست‌به‌دست می‌دهد و خستگی در برابر مسئولیت رنگ می‌بازد. در نهایت، اتاق کنترل پالایشگاه تنها مجموعه‌ای از کامپیوترها و کنسول‌ها نیست. اینجا جایی است که انسان به فناوری معنا می‌بخشد. جایی که فولاد و آتش در برابر اراده آهنین بشر سر تعظیم فرود می‌آورند و هر شیفت موفق، سند دیگری است بر پیروزی هوش انسانی بر پیچیده‌ترین چالش‌های صنعتی.
سکانس ششم
وقتی پالایشگاه نفسش را حبس می‌کند
سکوت سنگینی بر شهر فولادین حکمفرما می‌شود. پالایشگاه، این غول همیشه بیدار، برای لحظه‌ای چشمان خود را می‌بندد. انگار زمان یخ زده. همه‌چیز از ماه‌ها قبل نقشه‌کشی شده؛ اما باز هم هر حرکت، رقصی است روی لبه تیغ. لوله‌ها یکی پس از دیگری نفس‌های آخر را می‌کشند؛ فشارها به آرامی کاهش می‌یابند، سطح‌سنج‌ها به صفر می‌رسند و شیرهای ایمنی آه می‌کشند و بسته می‌شوند. در اتاق کنترل، صفحه‌ها یکی پس از دیگری خاموش می‌شوند. گویی پالایشگاه به خواب مصنوعی فرو رفته؛ اما این خواب، مقدمه‌ای است برای تولدی دوباره. نیروهای ویژه عملیات وارد می‌شوند؛ مردان ماسک‌گذاری شده با کپسول‌های نیتروژن، تکنیسین‌هایی با دستگاه‌های اندازه‌گیری فوق‌حساس و مهندسانی با چک‌لیست‌های بی‌پایان. آنها مانند جراحانی دقیق هر مولکول گاز خطرناک را خنثی می‌کنند، هر ذره آلاینده را پاکسازی می‌کنند و محیط را برای عمل جراحی آماده می‌سازند.
جوشکاران، هنرمندان این صحنه‌اند؛ هر جرقه آنها می‌تواند فاجعه بیافریند، هر درز جوش آنها باید مثل روز اول محکم باشد و هر حرکتشان با دقت میلی‌متری انجام می‌شود. این عملیات نفس‌گیر گاهی 24ساعت به طول می‌انجامد، با ده‌ها نفر نیروی متخصص و صدها ابزار دقیق؛ اما وقتی همه‌چیز تمام می‌شود، معجزه رخ می‌دهد؛ پالایشگاه دوباره نفس می‌کشد، لوله‌ها از گاز پر می‌شوند و چراغ‌های کنترل‌ها روشن می‌شوند. این است چرخه زندگی در پالایشگاه. هر خاموشی، نویدبخش بیداری پرشکوه‌تر است. هر توقف، زمینه‌ساز حرکتی رو به جلوست و هر بازسازی، تضمینی است برای ادامه حیات این غول صنعتی. پالایشگاه می‌میرد تا دوباره متولد شود؛ این است فلسفه وجودی آن.
سکانس هفتم
فولاد نفس می‌کشد
سکوت، سنگین‌تر از همیشه بر پهنه صنعت نشسته. برج‌های عظیم، لوله‌های پیچ‌درپیچ و ماشین‌آلات غول‌پیکر، همه‌وهمه در حالت انتظاری مبهم فرورفته‌اند. گویی این شهر فولادین نفس‌هایش را در سینه حبس کرده، منتظر نواری سبز برای بازگشت به زندگی. ناگهان فرمان تاریخی طنین‌انداز می‌شود؛ «اجازه ورود تیم تعمیرات به سایت تایید شد.» این پنج کلمه، سرآغاز باله‌ای دقیق از حرکات حساب‌شده است. دروازه‌های بهشت صنعت به روی فرشتگان تعمیرات گشوده می‌شود؛ اما این بهشتی است با قوانین آهنین؛ هر قدم، زیر ذره‌بین اپراتورهای تیزبین، هر ابزار، تحت نظارت اچ‌اس‌ای‌های خستگی‌ناپذیر و هر جرقه، بالقوه یک آتش‌سوزی عظیم. «بازیار»، این پل ارتباطی خستگی‌ناپذیر، همچون رهبر ارکستری عظیم عمل می‌کند. قوانین سختگیرانه‌اش، نه نشانه بی‌اعتمادی که گواهی است بر عشق عمیق به ایمنی، دقت و احترام به زندگی. نگهبانان شبانه‌روزی سایت با چشمانی چون عقاب هر حرکت را رصد می‌کنند، هر صدا را تحلیل و هر خطر را پیش از وقوع می‌بینند. رئیس واحد، این فرمانده بی‌همتا، با حضوری آهنین اطمینان می‌دهد که هیچ مرحله‌ای نادیده گرفته نمی‌شود، هیچ چک‌لیستی نصفه رها نمی‌شود و هیچ خطری جان کارگران را تهدید نمی‌کند. این لحظه، زمانی است برای تولدی دوباره، تجدید حیات صنعت و اثبات دوباره همبستگی انسان‌ها. پالایشگاه زنده است نه به خاطر فولاد و ماشین‌آلاتش، که به خاطر مردانی است که در گرمای سوزان مقاومت می‌کنند، در سخت‌ترین شرایط استانداردها را رعایت می‌کنند و با از خودگذشتگی، چرخ‌های صنعت را به حرکت درمی‌آورند. این است هنر واقعی وقتی انسان‌ها با نظم و همدلی به فولاد جان می‌بخشند.
سکانس آخر
رنسانس تعمیرات اساسی در دل پالایشگاه
واحدهای 103 و 107 این غول‌های خسته از نبرد بی‌امان با گازهای خورنده، بالاخره تسلیم آغوش تعمیرات شدند. مبدل‌های عظیم، آن قلب‌های زخمی خطوط تولید که یک سال تمام، سوزش گازهای اسیدی را تاب آورده بودند با احترام از بستر فولادین خود جدا شدند تا در کارگاهی پر از دقت و صبر دوباره جان بگیرند. سایت نفس‌نفس می‌زد. زیر نور پروژکتورهای شبانه‌روزی، مردانی با دستان پرصلابت و چشمانی بیدار، با حرکاتی حساب‌شده، نشتی‌ها را محو کردند. هر جوش، قصه‌ای از مهارت بود؛ هر پیچ، روایتی از دقت و چه زیبا که در این ماراتن سخت، حتی یک جرقه هم از مسیر خود خارج نشد تا آرامش این تولد دوباره را برهم زند؛ اما تعمیرات اساسی، فقط قصه مبدل‌ها و لوله‌ها نبود. در پشت صحنه، آی‌تی و ساب‌استیشن نیز بیدار بودند. سیستم‌های کنترل و برق، گویی می‌دانستند این فرصت طلایی زمانی است برای جبران تمام آنچه در روزهای عادی ممکن نبود. بچه‌های فنی با عشقی سوزان و از خودگذشتگی بی‌نظیر، پروژه‌های به تعویق افتاده را یکی پس از دیگری به سرانجام رساندند. هر کابل جایگزین شده، هر نرم‌افزار به‌روز شده، نوید فردایی مطمئن‌تر را می‌داد و حالا، وقتی به عقب نگاه می‌کنند، می‌بینند این ابرپروژه با تمام پیچیدگی‌هایش، چگونه با همدلی و نظم تیم به زیباترین داستان موفقیت تبدیل شده. تعمیرات اساسی فقط تعویض تجهیزات نبود؛ آزمونی بود برای اثبات این حقیقت که در پالایشگاه، حتی سخت‌ترین کارها نیز با تخصص و همبستگی به حماسه‌ای فراموش ‌نشدنی بدل می‌شوند. این است هنر مردان صنعت؛ تبدیل خستگی به پیروزی، تبدیل فولاد به زندگی.


نظرات شما