پیام خوزستان
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران/روایتی از تشییع دو شهید در دزفول
سه شنبه 26 ارديبهشت 1402 - 16:02:39
پیام خوزستان - به گزارش خبرگزاری فارس از دزفول، مریم صاحب محمدی نژاد: جوان بودند و تازه سری میان سران درآورده بودند. ته ریش‌شان تازه سبز شده بود، غرور ایام جوانی تازه به خونشان دمیده بود. 
فکر و خیال‌شان سرشار بود از حضور قهرمانانی همچون علی اکبر حسین(ع)، وهب، کمی این طرف طرف رجایی و امثالهم.
زور غیرت‌شان به سن و سال و شناسنامه‌هایشان می‌چربید، جذبه و غرورشان در میدان جنگ خودنمایی می‌کرد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
فانتزی‌هایشان بوی دیگری داشت. دور دور با ماشین‌های میلیاردی، مدل موهای آنچنانی، آخرین مدل آیفون و غیره و غیره حتی در چند ده کیلومتری خیالشان هم رد نمی‌شد. 
با همان ظاهر ساده و آراسته، با دستان خالی، با خلق و خویی تهی از هرگونه سیاست و منفعت امروز دوباره به دیار خود بازگشته بودند. اوج سادگی‌شان آنجا می‌توان دید که جز پلاک و چنگی استخوان نشانی از خود نیاورده بودند.
در اوج بودند اما در میان مردم، در کمال آرامش اما هیاهو به راه انداخته بودند. 
شکوهی در آسمان
گرما و شلاق داغ خورشید امان آدم را می‌برید اما حرارتی که به سینه هرکدام‌مان انداخته بودند پایه دیوانگی و دلدادگی‌های موج عاشقان شده بود. 
سبزپوشان به خط شوید، خودتان را جمع و جور کنید؛ آمدند. از راه رسیدند، اینجا مقصد نهایی سفری 41 ساله است.
چشممان روشن، بالاخره آمدید، صفا را به شهرمان آوردید، عطر خوشتان دوباره فضای این دیار را سرشار کرده است. 
احمد عزیزمان، خیلی منتظرت مانده بودیم، چهل سال گفتنش هم سخت است.
شرمنده که می‌گویم اما چشمانت را به دنبال کسی نَدوان. دیگر نتوانستند طاقت بیاورند.
یک روز مادرت بر قلب خسته پدرت مرحم می‌نهاد و روزی دیگر پدر قصه امید را برای دل شکسته مادرت زمزمه می‌کرد اما امان از دوری و نیامدن. جان به لب‌شان کرد.
دیدارتان در آسمان شکوهمندانه و عاشقانه‌تر خواهد بود. 
قاب عکسی بنام پدر
سید جان، صدای مادرت در گوشم می‌پیچد، می‌گفت من با خدا قول و قرار گذاشته‌ام، گفته بودم هر چه که خودش میداند اما شده فقط یک نشانه از تو به من پس بدهد. 
دم رفتن قامتش خمیده نبود، موی سپیدی بر سر نداشت، سوی چشمانش کم نشده بود، اصلا دم رفتن چشمم اشکی و دل سوخته بود؟ 
دم رفتن دلت گرم حضور مردانه پدر بود، میدانی که سال‌هاست جایش را به یک قاب عکس داده است؟ 

پیام خوزستان

صاحب خانه
از بقعه امامزاده رودبند تا گلزار شهدا را یک نفس با صدای لبیک یا حسین بر دوش مردم آمدند، مادر شهید سید منصور قاطمه باف بر سر مزار دردانه شهیدش نشسته است. چشمانش منتظرن، البته که انتظار همدم و رفیق هر لحظه‌ی این چهل و چند سالش هست، اما این یکی فرق دارد.
پشت سر رسیدن این انتظار قراری است برای دل بیقرارش. پایانی است برای قصه ناتمام فراق. وصالی است برای روزهای جدایی و جدایی است برای یک لحظه در آغوش کشیدن. 
همه چیز آماده و مهیاست. خانه ابدی فرزندش که تا دیروز خالی بود امروز صاحب خانه دارد. 
رزقِ متبرک
در آن سوی جست‌وجوی چشم‌هایم چیزی نظرم را به خود جلب کرد پاکتی که در آن موهای تفحص شده شهید را گذاشته بودند.
نشان مادرش ندهید، دلش تاب نمی‌آورد، روزگاری خودش موهای خرمایی منصور را شانه می‌کرد، امروز آن‌ها را چه کند؟ 

پیام خوزستان

دلم از این شکوه و غمِ شیرین یادگاری میخواست، برای همه آن‌هایی که گفته بودند التماس دعا.
در محفل شهدا که وارد شوی دست خالی برنمی‌گردی، نشان به این نشان که امروز قدری از خاک مزارش سهم روزگار من هم شد. 

پیام خوزستان

به خدا می‌سپارمت
پیکر سید منصور را برای آخرین بار روی پایه‌های مادر گذاشته‌اند. می‌خواند، به گویش دزفولی برایش لالایی می‌خواند. از داغ نبودن‌هایش، از زخم‌هایی که خورده است. شب‌هایی که تا سحر بی‌تاب فرزندش بود. از سهمش که فقط یک عکس بود و یک دنیا خاطره. 
جواب این بی‌تابی‌ها، کمی آن طرف‌تر، درست بر روی مزار شهید مسعود خرمی نوشته شده بود: مادر من خیلی انتظار این روز را کشیده‌ام و تو باید بدانی و ناراحت نشوی، چون شهیدان عاشقانه عازم وصال معشوق می‌شوند. 

پیام خوزستان

جادوانه‌های تاریخ
پا به قطعه شهدا که بگذاری، هزاران شهید در خاک آرمیده‌اند که روزگاری برای دیدن جمال یار عاشقانه شتافتند.
از هر سن و قشری که بخواهی در میان‌شان خواهی جست. هر کدامشان قصه‌ای دارد شنیدنی. به هر سنگ مزاری که می‌رسی خوب که دقت کنی راه را خواهی یافت. همان راه روشنی که قدری این روزها از جلوی چشم‌هایمان گم شده است. 
شهدا همان‌هایند که می‌سرایند سرود سرخ شهادت را، می‌چشند طعم شیرین عبادت را و می‌پوشند لباس خونین شهادت را.
سید منصور قاطمه باف و و کاید خورده از شهدای دفاع مقدس بودند که به تازگی و پس از 41 سال از طریق آزمایش DNA شناسایی شده‌اند و امروز بر روی دستان مردم شهید پرور دزفول تشییع و خاکسپاری شدند. 
پایان پیام/

http://www.khozestan-online.ir/Fa/News/727058/کز-سنگ-ناله-خیزد-روز-وداع-یاران-روایتی-از-تشییع-دو-شهید-در-دزفول
بستن   چاپ