پیام
خوزستان - خراسان / ساخته رضا دادویی در حالی به پایان رسید که خلأهای مهمی در آن احساس میشد و ابهامهایی در قصه باقی ماند .
سریال «آبان» با حضور ستارههایی مانند شهاب حسینی و امین حیایی در پلتفرم جدید شیدا شروع پرسروصدایی داشت. شروع قصه با از هم پاشیدن زندگی یک زوج به دلیل مشکلات مالی و همچنین انتشار قطعات موسیقی سریال با صدای خواننده پرطرفداری مانند محسن چاوشی، «آبان» را در مرکز توجهات قرار داد، اما به تدریج حرکت قصه در مسیر کلیشهها و اتفاقات غیرقابل توجیه قصه، مورد انتقاد مخاطبان قرار گرفت و سریال بخشی از مخاطبان خود را از دست داد. «آبان» در پایان راه نیز نتوانست با یک پایانبندی قابل قبول، تماشاگران را راضی کند. در این میان شهاب حسینی و امین حیایی موفق شدند فارغ از کیفیت کلی سریال، حضور قابل توجهی در «آبان» داشته باشند و بازی خوب دیگری را به کارنامه خود اضافه کنند. مینا ساداتی و رضا اخلاقیراد نیز دیگر بازیگران خوب سریال بودند.
حرکت در مسیر کلیشهها
همان طور که پیشتر در گزارشی به این موضوع اشاره کردیم، ایده قصه «آبان» مانند «شهرزاد»، «ممنوعه»، «مانکن» و «میخواهم زنده بمانم» از الگوی جدایی اجباری عاشق و معشوق استفاده کرده بود و این موضوع به خودی خود ایراد محسوب نمیشود، ضعف سریال آن جا بود که «آبان» در ادامه قصه از این ایده تکراری در مسیر متفاوتی بهره نبرد. ابتدا تصور میشد «فریبرز» نقشههای مهمی برای گرفتار کردن «آبان» دارد، اما موضوع به نقشه ازدواج «سروش» و «آبان» برای حفظ ثروت «فریبرز» و بعد از آن نیز رابطه عاشقانه «فریبرز» و «آبان» تقلیل پیدا کرد. بدون این که زمینهچینی لازم برای ایجاد علاقه میان این دو شخصیت فراهم شود، آنها بنابر کلیشهها به یکدیگر علاقه مند شدند. گذشته از اینها، «فربیرز» عامل نابودی زندگی «آبان» بود و ایجاد چنین احساسی میان این دو شخصیت واقعی و باورپذیر نبود.
بازار
![]()
انحراف از مسیر اصلی قصه
«آبان» در قسمتهای پایانی، کاملا مسیر سراشیبی را طی کرد. دیدیم که دشمنی «بابک» و «کامرانی» با «فریبرز» نقطهای رسید که این دو شخصیت تلاش کردند به واسطه دزدیدن «آلما»، «آبان» و «فریبرز» را تحت فشار قرار دهند تا خواستههایشان عملی شوند. در چند قسمت از سریال نیز به این موضوع پرداخته شد، «بابک» و «کامرانی» مدام «آبان» را تهدید میکردند و سرانجام «آبان» قرارداد واردات موارد مخدر را امضا کرد تا فرزندش را نجات دهد. برخلاف تاکیدی که قصه سریال روی تردید «آبان» برای امضای قرارداد، نگرانی او و «فریبرز» و تبعات این اتفاق داشت، در نهایت هیچ گرفتاری خاصی برای «آبان» پیش نیامد! با توجه به این که بخش مهمی از قصه مربوط به کینه «بابک» و «کامرانی» و تلاش آنها برای زمین زدن «فریبرز» و «آبان» بود، انتظار میرفت تبعات این دشمنی نقش تعیینکنندهای در قصه داشته باشد، اما این اتفاق رخ نداد و وضعیت «آبان» پس از امضای قرارداد تغییری نکرد. در عوض، در پایان مسیر قصه به سمت قتلی که به دستور «فریبرز» انجام شده بود، منحرف شد و این خلأ بزرگی در قصه و پایانبندی «آبان» بود.
دشمن ضعیف و بازنده
دعوای «بابک» و «فریبرز» بر سر ثروت و تصاحب هلدینگ بود؛ بنابراین «بابک» با همدستی «کامرانی» دست به هرکاری زد تا بتواند دوباره به هلدینگ بازگردد و «فریبرز» را شکست دهد که اتفاقا موفق هم بود، اما ناگهان با بدهیهای سنگین، هلدینگی ورشکسته و چالشهای غیرقابل حل مواجه شد و فرار را بر قرار ترجیح داد! در واقع روایت قصه در هر دو سمت این دعوا خلأهای جدی داشت. این که «بابک» در برابر چالشها چنان ضعیف باشد که نتواند هیچ کاری را از پیش ببرد، منطقی نبود. دیالوگ ««فریبرز» همه چیز را طوری چیده که در نبودش بخوریم زمین» از زبان «بابک» نیز بیشتر توجیهی غیرقابل قبول بود تا سروته ماجرا بهم بیاید. عجیبتر این که حتی در چنین شرایطی هم «آبان» مانند یک فرشته نجات توانایی زنده کردن هلدینگ را دارد و حتی به «بابک» پیشنهاد همکاری دوباره میدهد! حساب و کتاب «بابک» پاک نبود و ماجرای دزدیدن «آلما» نیز به کل رابطه «آبان» و «فریبرز» را با این شخصیت تیره و تار کرده بود، در این شرایط چنین پیشنهادی از سوی «آبان» توجیهی ندارد. در قسمت پایانی از شخصیت «کامرانی» نیز خبری نبود! با این اوصاف سریال «آبان» با ابهامهای فراوان درباره بعضی اتفاقات قصه و انگیزه شخصیتها به آخر رسید و پایان کامل یا منطقی نداشت. مرگ «فریبرز» هم شاید لحظاتی غمانگیز را در سریال رقم زد، اما این اتفاق تاثیری در پر کردن خلأهای قصه نداشت.