پیام خوزستان
آفتابی که بر آمد به غدیر از یادت
پنجشنبه 18 ارديبهشت 1404 - 09:15:30
پیام خوزستان - مهر /سراغ محمدکاظم کاظمی می‌رویم که مثنوی غدیریه او یکی از شعرهای درخشان و ماندگار ادبیات معاصر درباره غدیر و ولایت امیرالمومنین (ع) است.
در ادامه مثنوی «غدیر» از محمدکاظم کاظمی را با هم می‌خوانیم؛
*
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است‌
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است‌
چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت‌
چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت‌
ترسِ جان پشت درِ مکه مسلمانت کرد
نعمتی آمد و آماده‌ی طغیانت کرد
پس از آن پیشرو بلهوسان دیدیمت‌
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت‌
هُبلی گشته‌، به صحرای حجاز استاده‌
مست و مخمور به محراب نماز استاده‌
راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی‌
گلّه با سبزه‌ی نوبر چه کند؟ آن کردی‌
چه توان کرد فراموشی گُل در گِل را؟
دین کامل شده و مردم ناکامل را
غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است‌
کور بینا شده را گوهر و شب‌تاب یکی است‌
شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد
شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست‌؟
فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست‌
کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت‌
پس از آن‌، دوزخ جاوید مبارک بادت‌
از چنین جاه و حشم‌، شیر شتر نیک‌تر است‌
سوسمار از شکم و کیسه‌ی پُر نیک‌تر است‌
ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا
تا از این پس نرود گفته‌ی پیر از یادت‌
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت‌

http://www.khozestan-online.ir/Fa/News/1095773/آفتابی-که-بر-آمد-به-غدیر-از-یادت
بستن   چاپ