پیام خوزستان

آخرين مطالب

زری خانم! زیبایی شما تا آنسوی ابدیت جریان دارد فرهنگی

زری خانم! زیبایی شما تا آنسوی ابدیت جریان دارد
  بزرگنمايي:

پیام خوزستان - برترین ها / من خانم زری خوشکام را بعد از انقلاب دیدم. اما او هنرپیشه قبل از انقلاب نبود. زندگی یگانه‌ای داشت که سال گذشته تمام شد و تن‌اش و اسمش و تاریخش مال خودش بود. تاریخ شخصی ما مال خودمان است. اتفاقات تاریخی می‌توانند تاریخ ما را مچاله کنند و از هم بدرند، اما ما نه قبل از انقلاب‌ها یا سیل‌ها و جنگ‌ها به دنیا می‌آییم، نه بعدشان. ما فقط به دنیا می‌آییم، قبل و بعد از انقلاب‌ها و جشن‌ها و اختراع‌ها و یک وقتی هم می‌میریم. 
گوشه خانه‌اش بعد از انقلاب نبود، و تختش و آشپزخانه اش از آن خودش بود نه از آن تقویم. آن آدرس پیتزایی چسبیده به در یخچال مال خانمی‌ست که شاید زنگ می‌زده یا برایش زنگ می‌زده‌اند که پیتزایی چیزی بیاورند، یا چیزی از این سوپرمارکت یا آن قنادی.
خانم را بختم گفت که دیدم، و خوشحال بودم که هنرپیشه‌ی ممتاز بچگی‌ام را می‌بینم. (کلمه‌ی ممتاز مال شوهر ایشان است که من پای رادیو شنیدم که درباره‌ی سوته دلان می‌گفت میخواستیم فیلمی ممتاز بسازیم)، چون از بچگی‌ام می‌دانستم که با بقیه فرق دارد و این کم چیزی نیست که آدم به چشم کسی از بچگیش (که فقط اسم و تصویرش را می‌دید) تا دهه‌ها بعد متمایز و ممتاز بیاید. خانم خوشکام عین تصورم از زری خوشکام بود. شبیه خیلی زن‌ها نبود. مادر بود اما شبیه مادرها نبود. فکر کنم که در قالبی نمی‌گنجید و خوب نیست که حالا که فقط و فقط دستم به احترام اوست که روی این حروف می‌زند، بگردم برایش قالبی بتراشم. می‌توانم بگویم که اصلا آن قدری نمیشناختمش که اگر بخواهم هم بتوانم اینجا برایش بساط مرثیه‌ای درخور پهن کنم.
هیچ طرحی برای این نوشته ندارم، اما دیدم بساط پهن کردن چه قدر به آن دیالوگی می‌خورد که به فرهاد گفت که خیلی هم یخ‌اش گرفت: «پسر جون، بساط عاشقی رو داری اما نمی‌دونی کجا پهنش کنی.» و من در آن صحنه این کارش را دوست دارم که بین «داری» و «اما» یک چیزی میگذارد دهانش، یا نانی قورت می‌دهد. این‌ها کار خودش بود، این بی‌خیالی عمدی که حرف اصلی را چنان بزند که انگار حرف فرعی‌ست. این به کنایه حرف زدن و ناکارآمدی نصیحت به جوانتر را پشت تلویح و کنایه پوشاندن.
خودش هم مثل حوا خانم بود .گاهی یک تکه از حرف‌هایش پای تلفن به آقای نجدی دواچی بود که همیشه و تا چند سال بعد از آن فیلم هم سرش با من شوخی می‌کرد. حوا می‌گوید: «کاش داروی مشتری‌هاتون رو با همین عجله حاضر نکرده باشی شما.» و خانم خوشکام از همان سر صحنه می‌گفت:«این شما رو چرا گذاشتی آخر جمله؟» من هم می‌گفتم:«خب این طوری دوست دارم.» و تا آخرین بارهایی که دیدمش، یا پای تلفن، یادش اگر بود حتما به حرفش به طرز بی ربطی یک «شما» اضافه می‌کرد که بگوید اداهای دیالوگ‌نویسی من یادش هست. (آن صحنه را متاسفانه حذف کردم و او هم وقتی فهمید، به حق، از این حذف شکوه داشت.)

پیام خوزستان


خیلی خوشحالم و افتخار می‌کنم که اولین نقش مهمش را بعد از سه چهار دهه در فیلم من بازی کرد و خوشحال نبودم که شنیدم بعد از آن جاهایی تکرار بی‌مسمای همان را ازش خواسته‌اند. واقعا هم شنیده‌ام و خودم ندیده‌ام و نمی‌دانم، شاید آن نقش‌ها هم مثل حوا خانم نامش را ماندگارتر کرده باشد. در رمان "پرواز بر فراز آشیانه فاخته" یکی در شرح شخصیت "مک‌مورفی" می‌گوید چیزی که به او قدرت می‌بخشید این بود که همیشه خودش بود. به نظرم خانم خوشکام هم همین قدرت را داشت. کسی اگر یک تکه فیلم تبلیغاتی "در دنیای تو ساعت چند است؟" را پیدا کند، می‌بیند وقتی آراسته و آرایش کرده و به خود رسیده هم رو به دوربین نشسته که برای فیلم تبلیغ کند، چه قدر از ته دلش حرف می‌زند. اصلا اغراق تبلیغاتی بلد نبود. در آن تکه می‌گوید: « وقتی یزدانیان فیلمنامه را داد تقریبا خوشم اومد، اما وقتی دوباره خوندم بیشتر خوشم اومد.» رسمش گویا برای کلیپ تبلیغی این است که بگویند از همان اول فیلمنامه را که خواندم خیلی خوشم آمد. اما او همیشه خودش بود. حتی وقتی به خودش رسیده بود، و سراسر به قصد تشویق ملت به تماشای فیلم رو به دوربین نشسته بود.
او که از مادر خودم پانزده سال جوان‌تر بود، و بنابراین از نسل بعد، برایم چیزی مشترک با او داشت، و این چیز مشترک را در چندین زن و حتی دختر جوان فعلی، هم دیده‌ام: آدم‌های رمانتیکی که دنیا توی ذوقشان زده است. مادرم هر دختر جوان بلند و خیال‌پرداز را که می‌دید می‌گفت: «خدا کنه مثل من دنیا تو ذوقش نزنه.»

پیام خوزستان


و بله، تاریخ می‌گوید که این توی ذوق خوردن نسبتی هم با خیلی چیزها دارد، اما دست‌کم در مورد مادر خودم شک ندارم که هر اتفاق خوبی هم اگر می افتاد باز دنیا، حالا شاید در ابعاد کوچک‌تری توی ذوقش زده بود. چون آن‌ها از زنان ایرانی باسوادی بودند که خیال‌شان فراتر از زایشگاه و آشپزخانه می‌پرید و به چیزهای بیشتری فکر می‌کردند که هم برای خودشان مبهم بود و هم اگر ظاهری ملموس هم داشت لمس‌اش ناممکن به نظر می‌رسید.
حوا مستوفی به مرد جوانی که به بهانه‌ی به دیوار زدن یک قاب عکس به خانه‌اش نفوذ کرده و او را مادر خطاب می‌کند، میگوید:«مادر! وقتی بهت میگن مادر یعنی کارت تمومه. اسم دارن آدم‌ها». این را که می‌نوشتم بعد از ظهر دوردستی را به یاد آورده بودم که یک پسر همکلاس که اولین بار به خانه‌مان آمده بود به مادرم گفت: «خوبین مادر؟» و من هول شدم که انگار دارد مادر مرا به برچسبی آشنا کوچک یا پیر می‌کند. گفتم:«مادر من هنوز خیلی مادر نیست!» چون برایم آن زن جوان که سه بچه هم داشت کم‌اش بود که مادر باشد. بزرگ که شدم فهمیدم همه‌ی زن‌ها کم‌شان است که فقط مادر باشند. خانم زری خوشکام کم‌شان است که هنرپیشه‌ی فلان دوره که بعد از دهه‌ها در فلان فیلم بازی کرد خوانده شوند.
چون این کلمات آن شب‌ها و روزهای طولانی تنهایی‌ها و شماره تلفن‌های روی یخچال و خواب‌هایی که حالا معلوم نیست کجا رفته‌اند و صبح یا ظهر حال و حوصله‌ی از تخت بیرون آمدن را نداشتن و مکالمات تلفنی و گرفتاری‌های خانوادگی و جشن‌ها و عزاها و مهمانی‌هایی که آخرشان به شروع‌شان نمی‌خورد و تخت بیمارستان و احوالپرسی‌ها و دسته‌های گل و نقاشی فلان از فلان و پریدن از کابوس‌ها در تاریکی و بوسیدن نوه و تنهایی و تنهایی و توی ذوق خوردن‌ها را نشان نمی‌دهد.

پیام خوزستان


یک بار دوتایی (مثل بازماندگان یک خانواده) رفتیم به «جشن منتقدان»، چون گفتند فیلم ما را نامزد دریافت فلان و فلان کرده‌اند، از جمله او را برای بهترین بازیگر زن نقش مکمل. منتقدان در جشنشان هر کسی از گروه ما را که به جایزه اعتنایی نداشت به تندیس و لوح مفتخر کردند اما به او جایزه ای ندادند. در عوض دعوتش کردند برود روی سن و جایزهی یک آقای دیگر را بدهد. فکر کنم برایشان در تقویم رسمی این زن مال دورانی بود که جایزه دادن به او را آن‌هم از سوی منتقدان فرهیخته مشکل می‌کرد، در عوض می‌شد خانم زهرا حاتمی را تشویق کرد و گذاشت که جایزه‌ی یکی دیگر را بدهد. به هر حال مراسم تمام شد و من با چندین جایزه‌ی خودم و دیگران در دست و او با دست خالی زیر باران تندی که می‌بارید دو تاکسی جداگانه گرفتیم و غر زدیم که چه کار دارند آدم را از خانه می‌کشند بیرون؟

پیام خوزستان


حالا به نظرم آمد که حتما گرسنه و خسته بود و کاش همراهش به رستورانی می‌رفتیم یا زنگ می‌زدیم که از همبرگری آن مجتمع چیزی بیاورند. کاش آن شب در تنهایی روی آن صندلی رو به یخچال ننشسته باشید شما.
پ
-->

لینک کوتاه:
https://www.payamekhuzestan.ir/Fa/News/1119024/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

شاید این تنها کاری باشه که از دستم بر میاد

کاش عقل ات هم اندازه قدت بود بچه!

اکران پنج هزار نفری «جدایی نادر از سیمین» در ایتالیا

دفاع مخاطبان از «اجل معلق»: ایراد نگیرید، ما می‌‌خواهیم بخندیم

کشف نوع جدیدی از «سلول استخوان‌خوار» در مارهای پیتون!

بورس همچنان چشم انتظار حمایت

روایت ضعف در گفتار ترامپ مقابل قدرت بازدارنده ایران

شبکه 13 اسرائیل: ایران به 5 پایگاه نظامی آسیب جدی زده است

پزشکیان: ادامه همکاری‌ با آژانس مشروط به اصلاح رفتارهای دوگانه است

کارگردان «در آغوش درخت»: مغز مجریان اینترنشنال هک شده است

واکنش جالب المیرا شریفی مقدم به حرف دکتر عزیزی!

غریب، گوهرشاد، کارو و چند فیلم دیگر در آخر هفته تلویزیون

ماه گوزن 2025؛ درخشش ماه کامل در دوردست‌ترین نقطه مداری زمین

ادین ژکو به فیورنتینا پیوست

شماره ده پرطرفدار تبریز بر تن ستاره سالنی باز

لیگ ملت‌ها: ژاپن رقیب آسیایی‌اش را تار و مار کرد!

اختلاف چشمی و استقلال بر سر مبلغ قرارداد

وزیر صمت: بسته حمایتی دولت از صنایع قابلیت تمدید دارد

افزایش 100 درصدی پرداختی به بازنشستگان نفت

ایران، پیشتاز افزایش تولید نفت در جهان/ افزایش 13 درصدی

فرمانده قرارگاه کربلا در جنوب غرب: تا آخرین قطره خون پای انقلاب ایستاده‌ایم

رضا رشیدپور: محسن چاوشی باوجود حمله‌ها پای عقیده‌اش ایستاد

رفیقت با سفته‌های تو ازم پول گرفته

چرا اصغر فرهادی به ایتالیا رفت ؟

اختراع نانویی که قوانین فیزیک را دور می‌زند

پاری‌سن‌ژرمن خطاب به رئال مادرید: خوش گذشت!

بازگشت فلیک برای اعلام یک تصمیم بزرگ

اولین تمرین آبی‌ها؛ خط حمله استقلال منهای یک!

استعفای مدیرعامل باشگاه سپاهان به دلیل مشکلات مالی

پدیده مربیگری لیگ فوتسال مدعی جدیدی رو کرد

باشگاه شهداب و یک تبریک جالب و خاص!

والیبال در انتظار تصویب یک قانون عجیب

دغدغه شهدا اعتلای میهن اسلامی بود/ضرورت‌ ثبت سجایای اخلاقی شهدا برای اطلاع آیندگان

معاون وزیر جهاد کشاورزی: قیمت روغن خوراکی تغییر نمی‌کند

دستیار پزشکیان: جنگ رژیم صهیونیستی بر دو پایه تکنولوژی و عملیات روانی استوار بود

کنایه ظریف به خروجی‌ها و ورودی‌های فهرست تروریستی آمریکا

شماره جدید خط حزب‌الله؛ «اکنون؛ روایت فتح»

تلاش نتانیاهو برای ترساندن مردم آمریکا از ایران

یه چیزی بگم قول می‌دی به کسی نگی؟!

از خودگذشتگی کن بخاطر من!

سکانسی از برنامه کارناوال!

کارگردان «دلشکسته»: برای این فیلم کتک خوردم

این ناصرخان هم آدم بدی نیست!

خاطرات عجیب رامین پرچمی از زندان

محبوبیت ماندگار «جدایی نادر از سیمین» در جهان

فناوری تولید برق از امواج دریا

صادرات غیرنفتی خوزستان به 8.6 میلیارد دلار رسید

رهاسازی آب نخیلات و کشاورزی شادگان باید به صورت مستمر انجام شود

بازداشت سارقان حرفه‌ای خودرو در آبادان

قاتل فراری ‌دزفول دستگیر شد