پیام خوزستان

آخرين مطالب

حمید باکری گمشده‌اش را یافته بود شهرستان ها

حمید باکری گمشده‌اش را یافته بود
  بزرگنمايي:

پیام خوزستان - به گزارش گروه فرهنگ دفاع‌پرس، «بوی باروت بوی باران» به زندگی‌نامه و فرماندهی سردار شهید حمید باکری در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر، در قالب 26 خاطره از دوستان و همرزمان وی پرداخته است. برای تدوین این اثر از هفت کتاب و مصاحبه‌هایی با علی فضلی، محمدباقر طریقت، صمد ملاعباسیان، مهدی بخشی و محمد کاشف و گزارش‌های شهید سپهبد علی صیاد شیرازی استفاده شده است.
قسمت هجدهم بازخوانی «بوی باروت بوی باران» را در ادامه می‌خوانید:
گمرک
این بار شهر با باران آرام می‌گرفت قلب خرمشهر با نفس‌های گرم رزمنده‌ها به تپش درمی‌آید و عراقی‌ها، بی‌صدا تسلیم می‌شوند که صدای یکی از بچه‌های گردان که طلبه بود، حمید را به خودش آورد: ایست، ایست تسلیم تسلیم.
تا رسیدن به گمرک 2000 عراقی را به اسارت می‌گیرند بعضی از اسیر‌ها با خشاب‌های پر تفنگشان را بالا می‌برند. گونی‌های سفید در دستان عراقی‌ها با آن لباس و هیبت، گاه نیم خنده‌ای را در گوشه لب‌های خشکیده حمید می‌کارد. محمد، همدم حمید، به گوش او می‌گوید: حمید آقا، اگر عراقی‌ها ببینند که تعدادمان کم است از شط دورمان می‌زنند. معلوم نیست چرا این نره‌غول‌ها اسلحه‌شان را زمین نمی‌گذارند. گونی سفید و الدخیل‌شان، هیچ خوشم نمی‌آید حمید گفت، احمد (شهید کاظمی) را خبر کنیم.
بی‌سیم تماس گرفت حمید باکری فرمانده گردان) گفت: احمد تمام شد! گفتم: تمام تمام!
گفت: تمام که تمام است. بیایید کمکمان محشری کبری است الآن. سریع رفتم خود را رساندم به شهر دیدم عراقی‌ها گروه‌گروه می‌آیند تسلیم می‌شوند. در خیابان‌ها جای سوزن انداختن نبود تعدادشان داشت بیشتر از ما می‌شد.
جلوتر که می‌روند مواظب اطراف هستند، چون بعضی از سنگر‌ها گاه‌به‌گاه آخرین فشنگ‌هایشان را خالی می‌کردند. صدای تیرباری گروه را به خود آورد. یک عراقی که پشت پدافند نشسته بود، تیراندازی می‌کند تعدادی هم که با تفنگ پر گونی سفید بر سر گرفته‌اند دل و جرات پیدا می‌کنند و درگیری شدت می‌گیرد هرچند مدت زیادی طول نمی‌کشد که آتششان خاموش و خودشان تسلیم می‌شوند، اما طرف شط همچنان نگران‌کننده بود و بچه‌ها هراسان و هوشیارتر محمد اصانلو گفت نگفتم حمید آقا، این اژدها، هزار سر دارد ببین دارند از طرف شط ما را دور می‌زنند
اوضاع شهر در لحظات اولیه آزادسازی خیلی نامطمئن می‌نمود تعداد نیرو‌های وارد شده به خرمشهر کمتر از اسرای عراقی بودند برای هر 100 نفر اسیر عراقی دو تا بسیجی می‌بایست آنها را به عقب انتقال می‌دادند و گاه حمید خودش این کار را انجام می‌داد.
تعداد اسراء قابل شمارش نبودند واقعاً مطلب عجیبی بود. نمی‌شد به عراقی‌ها بگوییم شما بروید توی سنگر ما نیرو نداریم! بالاخره باید کارشان را تمام می‌کردیم باز خداوند یاری کرد و تدبیری اندیشیده شد که جالب بود. به نیرو‌هایی که در خط داشتیم به‌صورت دشتبان، به‌صورت صف یک‌طرفشان - یعنی طرف غرب - بایستند، می‌خواستیم آنها را به جاده اهواز هدایت کنیم ماشین هم نداشتیم و تا اهواز 165 کیلومتر بود.
حمید با دیدن عراقی‌ها که داشتند شط را دور می‌زدند به 5 نفر نیروی گردان آرایش نظامی می‌دهد درگیری هرچند یک‌طرفه ولی شدید و غیرقابل تصور بود این پنج نفر باقیمانده از گردان امام رضا (ع)، با کمترین امکانات و با خستگی مفرط 50 نفر از آنها را وادار به تسلیم می‌کنند و سلاح شان را می‌گیرند و می‌فرستند به عقبه. گرما و هوای شرجی توان نیرو‌ها را گرفته است، حمید پیشاپیش و بقیه اسرا را با خودشان به عمق شهر می‌بردند هر کس دست به قمقمه‌اش می‌برد نیم‌نگاهی به دوستاش داشت. حتی اسرا نیز بی‌تاب و بی‌قرار می‌شوند.
حمید می‌گوید: محمد ببین برای اینها چه می‌توانی بکنی محمد، ناگزیر برای یکی دو نفرشان با درب قمقمه آبی می‌چکاند مگر این قطره‌چکان چقدر می‌توانست لب‌های ترک‌خورده را سیراب کند. گروه دیگر نمی‌توانست متوقف و یا استراحت بکند. چون ناگاه اسرا غیرتی می‌شدند و یا از پشت خاک‌ریزی آتش باز می‌شد. بچه‌ها به فرماندهی حمید بااحتیاط به راهشان ادامه می‌دادند ولی تشنه و بی‌رمق پنج نفر در طول ستون و حمید آقا هم در جلو ستون آخرین خاک‌ریزی که مشکوک می‌زد. حمید از محمد خواست که برود ببیند.
عراقی‌ها با پرچم‌های سفیدشان قصد تسلیم شدن دارند؟
ستون می‌ایستد حمید نگران اسراست. مهمات و نیرو هم کم، تشنگی و خستگی هم مزید بر علت صدای نفس‌ها شمرده می‌شدند. گرما، طاقت نگذاشته بود که آماده و ایستاده باشند. اسیر گرفتن هم دیگر ذوق نداشت. حمید جلو ستون بود که چند پرچم سفید را می‌بیند و با تفنگش به بچه‌ها علامت می‌دهد. ناگاه پارچه‌های سفید می‌روند پایین و یک آتش‌بازی حسابی به راه می‌افتد. محمد با زحمت خودش را به وسط خیابان می‌اندازد و لاستیک سوخته شده‌ای به پایش گیر می‌کند. این درگیری هم زیاد طول نمی‌کشد و سنگر و خاک‌ریز سقوط می‌کند و نیرو‌های کمکی به داد گردان حمید می‌رسند.
صبح خردادماه بعد از نماز صبح بود که به ما مأموریت داده شد. خط حرکت ما از رودخانه کارون تا جاده اهواز خرمشهر بود. سمت راست تیپ 8 نجف اشرف و سمت راست آنها هم تیپ 14 امام حسین (ع) قرار گرفت.
با رسیدن بچه‌های لشکر امام حسین (ع)، خاک‌ریز سقوط می‌کند و خرمشهر لبریز می‌شود از آزادی خیابان‌ها و میدان‌ها هم پر از رزمندگان و اسرایی که دست‌وپا شکسته و به ستون شده و در حال حرکت‌به‌عقب جبهه‌اند. آنچه از گفته فرماندهان برمی‌آید از ساعت 7 صبح به بعد، آخرین خاک‌ریزها فرومی‌ریزند و تک دفاع‌های عراقی‌ها خاموش خرمشهر می‌رود تا ساعت 8 صبح کاملاً عاری از متجاوز شود که هلی کوپتر عراقی سکوت بچه‌ها را بهم می‌ریزد که می‌خواست به جمع رزمندگان بتازد. هرچند به مشتی می‌ماند که به سندان کوبیده می‌شد.
حمید و محمد به همدیگر نگاه می‌کردند. تمام تمام که تمام در آن حین، هلی کوپتری در آسمان خرمشهر پیدا شد هلی کوپتر عراقی آمد روی شط، می‌خواست شلیک کند پشتش را برگرداند تا موشک بزند.
حمید و محمد هر دو بی‌صدا چشمانشان را دوختند به دستان مصطفی (حمیدی) و ناگاه فریاد زدند مصطفی مصطفی، هلی کوپتر! مصطفی جهید روی خاک‌ریز همه نگاه‌ها در آن مدت کوتاه متوجه مصطفی شد. جوانی با مو‌های فرفری و چفیه‌ای سفید برگردن گلوله آرپی‌جی را رها کرد و فریاد برآورد و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی و بار دیگر باران شد و بارید آزادی سقوط هلی کوپتر در واپسین لحظات رهایی خرمشهر آزادی را در آسمان دل‌ها طنین می‌اندازد.
نزدیکی‌های صبح این هلی کوپتر در فاصله پایین از خرمشهر، حرکت می‌کرد این هلی کوپتر را با آرپی‌جی زدند هیچ‌کس، تاکنون با آرپی‌جی پدافند نظامی نکرده است. از این صحنه تلویزیون فیلم‌برداری کرده و نشان می‌دهد که چگونه سقوط می‌کند.
هوای گرم خرمشهر با بارانی که می‌بارید، قدری خنک‌تر شده بود و حمید جلو گمرک ایستاده و نفس‌های عمیقی می‌کشد. خاطره مسجدی در آلمان تصمیم نهایی خروج از شهر آخن، هجرت به کوی دوست و دیدار امام دفترچه پر از نجواهایش و باز، نفس‌های عمیقی که جلو مسجد هامبورگ می‌کشید و روحش را به ناز می‌نواختند و به یاد آیه‌ای می‌افتاد که نوشته بود و زده بود به دیوار اتاقش در آلمان «ان ربک لبالمرصاد.» 
مدام می‌گفت: خدایا شکر! خدایا شکرا بر باد و بارانت بر بندگانت شکر! حمید بار‌ها گفته بود محیطی را می‌جویم که در آنجا آزاد باشم و رها. سراسر منطقه را با پای خسته و تشنه می‌گشت. خرمشهر را نمی‌دید بلکه گمشده‌اش را یافته بود.
انتهای پیام/ 161

لینک کوتاه:
https://www.payamekhuzestan.ir/Fa/News/1075170/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

عاشقانه‌های غمگین در «سلمآه»؛ دست و دلم به شعر شاد نمی‌رود

امیدواری روسیه به نتایج گفت‌وگوهای ایران و آمریکا

هدیه‌ای که آیت الله جوادی آملی از شاگردانش گرفت

متقاضیان مسکن ملی امیدیه چشم انتظار تحویل

ترافیک شدید در میدان آزادی مشهد

مستند «خاکستر» و قتلی که هیچ‌کس گردن نمی‌گیرد

کاوشگر خورشیدی هند چگونه تاریخ‌ساز شد؟

نمایندگان زن کاندیدای نایب رئیسی مجلس می‌شوند؟

ادعاهای گروسی درباره برنامه هسته‌ای ایران و مذاکرات با آمریکا؛ فکر نمی‌کنم به دنبال برجام با نام دیگری باشند

هشدار و تهدید وزیر دفاع آمریکا علیه ایران

سرخپوشان پایتخت به دنبال انتقام از مس در کویر/ رونمایی از تیم سقوط کننده در نبرد هوادار و نساجی

مقام حماس: ادعاهای نتانیاهو درباره رفح، فریاد شکست و فروپاشی است

شاید قهرمان لیگ باز هم در قزوین مشخص می‌شود

بازدید معاون اقتصادی و سازندگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از غرفه فولاد خوزستان در نمایشگاه ایران اکسپو 2025

ویدیو: گل اول نفت مسجدسلیمان به پالایش نفت بندرعباس توسط امین هاشمی فرد

موقعیت جغرافیایی و دسترسی به آب‌های آزاد، شبکه منظم حمل‌ونقل و نزدیکی به بازار‌های هدف در منطقه، از مزیت‌های رقابتی فولاد خوزستان نسبت به رقبا در حوزه صادرات محصول است

پیام مدیرعامل شرکت فولاد خوزستان به مناسبت روز جهانی کارگر

دبل‌هت‌تریک قهرمانی تیم زنان چلسی در لیگ برتر!

باستونی: یامال بهترین بازیکن دنیاست!

میختاریان: تا آخر عمر حسرت گلم به بارسا را می‌خورم!

مصدوم کلیدی استقلال آماده بازی آلومینوم

کوبارسی: با این نتیجه باید از خودمان انتقاد کنیم!

رافینیا: خیلی ریسک کردیم ولی صعود می‌کنیم

زومر، متشکریم که آن توپ را گل کردی!‏

شوک به استقلال/ شاکی جدید در راه است؟

لوله پلی اتیلن چیست و چه مزایایی دارد؟

پیوستن تیوی بیفوما به پرسپولیس هنوز نهایی نشده؛ استقلال، فولاد و گل گهر دیگر مشتریان

اسکوچیچ جانشین شجاع را انتخاب کرد!

واکنش رونالدو به حذف النصر؛دنیا ادامه دارد!

باشگاه پرسپولیس: محرومیت پیروانی را فورا لغو کنید

چه می‌کنه لامین یامال؛ بارسلونا 3-3 اینتر

رافینیا و یک ضربه دیدنی؛ بارسلونا 3-3 اینتر

بارسا 3-3 اینتر؛ فینالیست در سن‌سیرو مشخص می شود

بهترین بازیکن بارسا-اینتر قبل از پایان مشخص شد!

گل سوم بارسلونا به اینتر توسط رافینیا

موقعیت خوب برای طارمی؛ بارسلونا 3-3 اینتر

اعتراض شدید پرسپولیس به تشدید محرومیت پیروانی

بحران برق در اسپانیا؛ بارسلونا 3-3 اینتر

حاشیه سود فولاد خوزستان 8 تا 10 درصد است

خاطره جالب منتقد سینما از نقدی که نوشت و فراستی رد کرد!

تیغ تا حالا سُریده روی پوستت؟!

بدبیاری فلیک در نیمه اول؛ کنده مصدوم شد!

جواد خیابانی گزارشگر بازی استقلال - جوبیلو ایواتای ژاپن در فینال جام باشگاههای آسیا

تمجید هالند از یامال؛ پسر، تو فوق‌العاده‌ای!

مهدی طارمی با مچ‌بند مشکی به یاد مردم بندرعباس

گل سوم اینتر به بارسلونا توسط دنزل دومفریس

کاوازاکی حریف الاهلی در فینال لیگ نخبگان شد؛ رونالدو و النصر عاجز از صعود به دیدار نهایی

باز آمدم چون ماه نو!

شاعرانه/ نه دست مانده نه تاب و توان به پیکر من

بادامچیان: آمریکا متوجه شده نمی‌‎تواند ایران را تحت فشار بگذارد